امروز سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دسته بندی سایت
پیوند ها
جســم و جــانم بـا حــرم گشتـه عـجین
حــال و روزم بــا غمــت گشتــه غمیــن
این سه جمله خواب شبهای مـن است
کربــــلا ... پـــای پیـــاده ... اربعیـــن ...
هرکس "تو"یی دارد و در تمام روزمرگی هایش به "تو"یی فکر میکند.
اصلا بدون اینکه انسان "تو" داشته باشد هیچ چیز زیبا نیست.
تو هم "تو"یی داری…
همان طور که من "تو"یی دارم...و تمام گذشتگان ما نیز..!
گاهی"تو"ات را گم میکنی!
"تو"ات دیگر نیست و "او" می نامیش.
اما … خودت را گول نزن… او همیشه "تو" باقی می ماند،
همان "تو"یی که تمام لبخندها.. ترانه ها......
و تمام خودت را برایش پس انداز می کنی که روزی بگویی :تقدیم به تو
مثل این متن که تقدیم به یک " تو" است
ای شده نالان ز غم و رنج خویش
چند نداری خبر از گنج خویش..!!؟
گنج تو باشد دل آگاه تو
گوهر تو اشک سحرگاه تو
مایه امید مدان غیر را
کعبه حاجات مخوان دیر را
غیر ...ز دلخواه تو آگاه نیست
ز آنکه دلی را بدلی راه نیست
خواهش مرهم ز دل ریش کن
هر چه طلب می کنی از خویش کن...
این دنیای کوچک و هفت میــلیارد آدم..؟!!
یعنی تو باور میکنی ؟
شمرده ای؟
کی شمرده ست ؟
دیده ای کسی آدم بشمرد ؟
بـــاور نکن !!!
همه ی دنیــا فقــط تـویی...
حضرت باران،
تو، تاریخی ترین عشقِ عالمی
که مورخانِ حدیثِ عشق، از تفسیرت در مانده اند...
و جهانی مبهوتِ هزاران هزار، ورق از غزل هایی است که،
عاشقانت در رسای تو سروده اند...
و در این مرثیه های محزون انتظار،
هرگز قلمشان خشک نگشته و هر بار که از تو نوشتند،
عطشان تر از پیش، حولِ محورِ جنونِ آسمانی عشق،
سر به شیدایی گذارده و چون تشنه ای که هرگز سیراب نشود،
در پی زمزمِ نام تو، هر روز "عجل لولیک الفرج" را طواف می کنند...
همان هایی که روزی در سفر کربلای عشق اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ را می خواندند
حضرت موسی در کوه طور در مناجات خود گفت :
یا اله العالمین ( ای خدای جهانیان )
جواب آمد : لبیک ( تو را پذیرفتم )
سپس عرض کرد : یا اله المطیعین ( ای خدای اطاعت کنندگان )
جواب آمد : لبیک
موسی ادامه داد : یا اله العاصین ( ای خدای گنهکاران )
این بار شنید : لبیک ، لبیک ، لبیک...
موسی پرسید : حکمتش چیست که این بار سه بار شنیدم که فرمودی؛ لبیک ؟!
خطاب شد :
عارفان به معرفت خود ؛
نیکوکاران به کار نیک خود ؛
و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ...
ولی گنهکاران من ، جز به فضل من پناهی ندارند !
به من بگو موسی ...
اگر از من ناامید شوند ، به چه کسی پناه ببرند ؟
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک ... چکار با پنجره داشت؟
ما گنهکاریم، آری، جرم ما هم عاشقی است
آری اما آنکه آدم هست و
عاشق نیست، کیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، همان جان کندن است
دم به دم جان کندن
ای دل کار دشواریست، نیست؟
زندگی بی عشق، اگر باشد، لبی بی خنده است
بر لب بی خنده باید
جای خندیدن گریست
زندگی بی عشق اگر باشد، هبوطی دائم است
آنکه عاشق نیست، هم
اینجا هم آنجا دوزخی است
عشق عین آب ماهی یا هوای آدم است
می توان ای دوست بی آب و هوا
یک عمر زیست؟
تا ابد در پاسخ این چیستان بی جواب
بر در و دیوار می پیچد طنین
چیست؟ چیست؟
قیصر امین پور
سکـوت اگـر چـه بـه قـولـی پـر از نگفتن هاست
بگـــو! بگـــو کـه بجــز گفتـنت نمــی خـواهــــم
مــن از عهــد آدم تــو را دوســـت دارم
از آغــــاز عالــــم تــــو را دوســت دارم
چـه شـب ها مـن و آسمـان تا دم صبح
سرودیــم نـم نـم: تــو را دوســت دارم
سلامــی صمیمــی تــر از غـم ندیــدم
بــه اندازه ی غــم تــو را دوســـت دارم
بیـــا تـا صـــدا از دل سنــــگ خیــــزد
بگوییــم بــا هـم: تــو را دوســـت دارم
جــهان یک دهــان شــد هــم آواز با ما
تــو را دوســت دارم تــو را دوسـت دارم
قیصر امین پور
دوست خوبم خیلی با آرامش و کند این مطلب را بخوان
ثانیه به ثانیه عمر را با لذت سپری کن
در هر کار و هر حال
کار ، تفریح ،رانندگی ،آموختن، مطالعه، آشپزی،نظافت ، خوردن و آشامیدن، عشق ورزی، حرف زدن، سکوت و تفکر، رابطه، نیایش و....
زندگی فقط در رسیدن به هدف خلاصه نشده
مابه اشتباه اینگونه میاندیشیم:
درسم تمام شود راحت شوم
غذایم را بپزم راحت شوم
اتاقم را تمیز کنم راحت شوم
بالاخره رسیدم.... راحت شدم
اوه چه پروژه ای... تمام شود راحت شوم
تمام شود که چه شود؟
مادامی که زنده هستیم و زندگی میکنم هیچ فعالیتی تمام شدنی نیست بلکه آغاز فعالیتی دیگر است....
پس چه بهتر که در حین انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنیم نه مانند یک رباط فقط به انجام دادن بپردازیم به تمام شدن و فارغ شدن....
خدایـا!
من از آن زمان که شنیدم " محبوبمان ناشناس در میان ما می گردد و در همین فضا تنفس می کند و وقتی ظهور می کند همگان می گویند که ما پیش از این او را دیده ایم."،
به همه سلام می کنم.
شاید که لا اقل پاسخی هر چند ناشناس از او بشنوم.
ای خدا تا کی ما ناشناسا بمانیم و او ناشناخته بماند. « عَجِـلّ لِولیّـــک الفَــرج »
بستن زلف رها سنگدلی می خواهد
دل شکستن همه جا سنگدلی می خواهد
چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بی چون و چرا سنگدلی می خواهد
تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد
کوه بودم همه عمر و نمی دانستم
راه بستن به صدا سنگدلی می خواهد
رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماند به خدا سنگدلی می خواهد
کربلا آمد و من حرّ گرفتار، بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی می خواهد
فاضل نظری
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یامحبوب ترین ها
پرفروش ترین ها
پر فروش ترین های فورکیا
پر بازدید ترین های فورکیا